پیشنوشت: در کنار اینکه اون توصیهی «هر روز یه کمی بنویس.» کار نمیکنه، باید بگم این توصیهی «هر روز یه کمی کتاب بخون.» هم [برای من حداقل] کار نمیکنه. در واقع اشتباه هم هست و کارهای ارزشمندی مثل نوشتن و خوندن رو تلخ میکنه.
یکی از روشهایی که اخیراً چندباری امتحاناش کردم، «خوندن کل یک کتاب توی یک روز» بود و جایگزین بازهی ۲-۳ هفتهای شد که قبلا تلاش میکردم بخونم. و خب نتیجهاش به شدت بهتر بوده. اینطوری در واقع اون انگیزه و الهامی که بواسطهاش شروع به خوندن یک کتاب میکنم، تا آخرش همراهم میمونه و علاوه بر اینکه خیلی راحتتر میشه کتاب رو تموم کرد [و کل موضوع رو متوجه شد]، خیلی بهتر هم میشه بین اول و آخر و جاهای مختلف اون کتاب ارتباط برقرار کرد و نهایتا هم ذهنیت نویسنده رو بهتر فهمید.
برای مثال، من این کتاب proofs and refutations رو حوالی ساعت ۱۵ اون روز شروع به خوندن کردم و حدود ساعت ۱۲ شب بود که تموم شد. توی اون مدت، کار دیگهای هم تقریبا نکردم و کلاش به همین کتاب گذشت. اما نکتهاش اینجا نیست و بخش جالب ماجرا، روزهای بعد اتفاق افتاد! وقتی حجم زیادی از کلمات و مفاهیم توی ذهنم ردیف شده بودند و داشتم دائماً [توی مترو و اتوبوس و تاکسی و کلاس و…] بهشون فکر میکردم، فهمیدم که تا «حداقل یک هفته» نمیتونم سراغ خوندن چیز جدیدی برم. توی اون مدت هم فقط به محتوای کتاب [و جملاتی که برام مهمتر بودند] فکر میکردم و کلی نتیجهی جدید هم خودم گرفتم و خیلی پروسهی جالبی شد.
خلاصه، پیشنهاد میکنم که این روش رو هم توی یکی از روزهایی که فرصتاش رو دارید، با یک کتاب نسبتا ساده ولی عمیق [که بشه روزها بهش فکر کرد]، امتحان کنید. روزهای بعدش هم کتابی رو نخونید و فقط به جملات abstractای که از اون کتاب بیرون کشیدید فکر کنید. بعدش احتمالا مثل من خواهید دید که تاثیر یک کتاب، تا چه حد میتونه فقط با تغییر روش خوندناش، بیشتر بشه!